گروه تاریخ- محمد مهدی تهرانی: دعوت ها از میرحسین موسوی برای کاندیداتوری اوج گرفته بود آن قدر که همه او را بهعنوان کاندیدای جبهه اصلاحات می شناختند و بر همین مبنا هم مناسبات سیاسی آینده را تحلیل می کردند. حتی یکی از دلایل متمایل شدن جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به ناطق نوری احساس خطری بود که نسبت به موسوی وجود داشت.
این احساس خطر تا آنجا بود که در جلسه جامعه مدرسین، آیتالله یزدی و آیتالله استادی با شدت و حدّت صحبت کردند که: «آقا دارید وقت کشی می کنید، خطر از طرف آن سید{مهندس موسوی} هست.»(1) اعضای حزب مؤتلفه هم اتفاقاً بر همین باور بودند. 5 نفر از اعضای این حزب همان زمان در جلسه مشترک با جامعه مدرسین تصریح کردند: «خطری از طرف آقای میرحسین موسوی احساس می شود. شاید ایشان ریاست جمهوری را ببرد و امور اقتصادی زیر سؤال برود.»(2)
نام موسوی، حدود 6 ماه قبل از انتخابات به طور کاملاً جدی مطرح شد و احزاب و گروه های خاصی گرداگرد او حلقه زدند. محمد سلامتی دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی طی سخنانی گفت: «شورای هماهنگی گروه های خط امام پس از بررسی های مختلف به این جمع بندی رسید که آقای مهندس موسوی را بهعنوان کاندیدای خود برای انتخابات معرفی کنند. بی تردید ایشان پایگاه گسترده ای در بین مردم دارد و به همین دلیل بدیهی است که اکثریت آراء را به خود اختصاص خواهد داد، البته هدف تنها پیروزی نیست، مسئله این است که جناح خط امام نمی تواند بی تفاوت باشد و به حضور فعال خود در تمام صحنه ها ادامه خواهد داد.»(3) (عکس شماره 1)
همان زمان مهندس الویری تأکید کرد که: «مهندس میرحسین موسوی شانس بسیار خوبی برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری دارد.» او همچنین افزود: «اگر مهندس موسوی نامزدی انتخابات را نپذیرد، آقای عبدالله نوری مناسبترین فرد در ائتلاف گروه های خط امام و کارگزاران برای این منظور است.»(4)
در عین حال، اسامی دیگری هم برای ریاست جمهوری مطرح بود. مهندس باهنر، دکتر ولایتی، دکتر روحانی، دکتر حبیبی، حجتالاسلام والمسلمین کروبی و حجتالاسلام والمسلمین ری شهری از جمله این افراد بودند.
تلاش برای تداوم فعالیت دولت سازندگی
موضوع دیگری هم البته در کنار بحث های انتخاباتی وجود داشت و آن، احتمال تغییر قانون برای تداوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بود. عبدالله نوری طی اظهاراتی به همین موضوع اشاره کرد و همه پرسی را بهعنوان راه حل پیشنهاد کرد. او گفت: «اگر لازم باشد، با همه پرسی می توان از مردم در مورد تمدید دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی نظرخواهی کرد.» نوری همچنین افزود: «بنده به دور از هرگونه جناح بندی و خط بازی معتقدم نباید با استناد به منع قانون اساسی در مورد تمدید دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی دست های خود را ببندیم و کشور و نظام اسلامی را از وجود چنین شخصیت ارزنده و شجاع و مدیری محروم کنیم.»(5)
علیرضا محجوب هم سخنانی شبیه نوری بر زبان راند و تصریح کرد که با همه پرسی از مردم می توان دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی را تمدید کرد.(6)
در طرف مقابل البته مخالفت هایی وجود داشت. حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری رییس مجلس شورای اسلامی در این زمینه گفت: «بنده مخالف تغییر قانون اساسی هستم و تغییر قانون را به مصلحت نمی دانم.» وی همچنین افزود: «پیشنهاد مطرح شده در خصوص بازنگری در قانون اساسی برای تمدید ریاست جمهوری به این مفهوم است که نیروی دیگری در کشور برای اداره امور نداریم.» او ادامه داد: «حضرت آیتالله خامنهای در پیام افتتاحیه به مجلس پنجم فرمودند: بعد از پایان دوره ریاست جمهوری حجتالاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی شخصیت برجسته دیگری مسئولیت کارها را بر عهده می گیرد. این عبارت مقام معظم رهبری نشان می دهد که معظمله می خواهد چنین ذهنیتی به وجود نیاید. به نظر من با تصریح مطلب از سوی مقام معظم رهبری دخالت در این بحث و طرح آن به مصلحت نمی باشد.»(7)
بشارتی وزیر کشور هم در این خصوص گفت: «کشور دچار قحط الرجال نیست، بحث تغییر قانون اساسی را باید کنار گذاشت.»(8) البته گفته می شد خود آقای هاشمی هم با تغییر قانون اساسی موافق نیستند؛ اما فضایی که در پیرامون وجود داشت، این گونه وانمود می کرد که هیچ کس جز هاشمی توان اداره کشور را ندارد و او نیز شخصیتی مطلق و بدون اشکال است. این همه در حالی بود که نماز جمعه های تهران شعار "دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است" را تجربه می کرد.
حامیان بی چون و چرای هاشمی می کوشیدند تا مشکل را با ارجاع به مجمع تشخیص مصلحت نظام حل کنند. سید عطاء الله مهاجرانی معاون حقوقی و پارلمانی ریاست جمهوری در گفتگو با خبرنگاران گفت: «مجمع تشخیص مصلحت نظام می تواند مصوباتی مغایر با قانون اساسی داشته باشد.» مهاجرانی همچنین در پاسخ به این سؤال که آیا با تمدید دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی زمینه ای برای دیکتاتوری فراهم نخواهد شد، گفت: «این یک مغلطه بیش نیست؛ چرا که در کشور ما قدرت اصلی رهبری است یعنی در واقع رهبری است که نیروهای مسلح را در اختیار دارد و این رهبری است که تبلیغات، رادیو، تلویزیون و روزنامه های اصلی را در اختیار دارد و ایشان می توانند در شئون سه قوه تصمیم گیری کنند، پس مطلقاً هیچ وقت رییسجمهوری نمی تواند به سمت استبداد گرایش پیدا کند.»(9)
این در حالی بود که برخی صاحب نظران و فعالین سیاسی اصرار بر تداوم حضور هاشمی را به خاطر نداشتن کاندیدای مقبول در جبهه مقابل می دانستند. موضوع اصلاح قانون اساسی آن قدر فراگیر شده بود که هاشمی هم ناچار به اظهار نظر در مورد آن پرداخت. او در گردهمایی ائمه جمعه سراسر کشور سخنرانی کرد و در پاسخ به این پرسش یکی از ائمه جمعه که پرسید: اکنون که اکثریت مردم می خواهند حضرتعالی در دوره آینده هم رییسجمهوری باشید، آیا شما خواسته مردم را خواهید پذیرفت، گفت: «اولاً چنین اکثریتی به نظرم ادعاست و اگر هم باشد، من مصلحت نمی دانم بپذیرم با توجه به مجموعه شرایطی که در کشور هست، من مصلحت می دانم که به قانون اساسی دست نزنیم و میدان را برای بروز چهره ای جدید باز بگذاریم. ما حتماً در بین شخصیت هایمان آدمهای قادر، صالح، مدیر و مدبر زیاد داریم. بالاخره افرادی می آیند و اطمینان مردم را جلب می کنند. بالاخره روزی باید این تحول پیدا بشود، جابجایی مدیریت پیش بیاید، بهتر این است که همین موقع باشد که من هنوز امکان کمک دارم و می توانم کمک بکنم و برای اینکه مدیر بعدی موفق بشود این کار را خواهم کرد.»(10)
این در واقع آغازی بود بر مدیریت در سایه ای که به صورت غیرمحسوس کلید خورد و در پازل سیاسی کشور نقش آفرینی های عمده ای را به دوش کشید.
امکان یا عدم امکان کاندیداتوری زنان در انتخابات ریاست جمهوری از دیگر موضوعاتی بود که در فضای سیاسی کشور مطرح بود. فائزه هاشمی رفسنجانی به صراحت اعلام کرد که: «قانون اساسی در خصوص امکان نامزد شدن زنان برای پست ریاست جمهوری باید تفسیر شود.» او ضمن تکذیب نامزدی خود برای ریاست جمهوری اظهار امیدواری کرد که با تفسیر این اصل فرصت بیشتری برای حضور زنان در زمینه های سیاسی کشور ایجاد شود.(11)
انصراف موسوی از کاندیداتوری
در عین حال، دعوت ها از میرحسین موسوی همچنان ادامه داشت. موسوی لاری تقاضا برای نامزدی موسوی را یک خواست عمومی و فراگیر در سطح جامعه دانست و افزود: «اقشار مختلف مردم اعم از روحانی، دانشجو، کاسب، کشاورز و... با سوابق روشنی که از مهندس موسوی داشته و دارند و دوران خوب و به یادماندنی که در 8 سال مسئولیت اجرایی ایشان در اذهان مردم باقی مانده است، خواست عمومی همین مردم و جامعه این است که یک بار دیگر آقای مهندس موسوی مسئولیت اجرایی را به عهده بگیرد و مثل همه فرزندان انقلاب دین خودش را به انقلاب ادا کند.»(12)
در حالی که موسوی بهعنوان کاندیدای مطرح و مورد اتفاق جریان چپ به شمار می آمد، او خود امتناع قطعیاش از کاندیداتوری را طی نامه ای اعلام کرد. در این نامه آمده بود:
«اظهار لطف های مکرر ملت شریف، خدمتگزارانی که خداوند برای او مقرر فرموده است را مکلف می کند تا بیش از خود به منافع آنان بیندیشند و پیش از مصلحت خویشتن به مصالح نظام مقدسی که از میان خون بهترین جوانان آنها برخاسته است، بپردازند. تشخیص این مصلحت ها همواره کار ساده ای نیست. چه بسا آن چه در نظر نخست صحیح می رسد، پس از تأمل صواب دیده نشود و یا آنچه از دور خیر جلوه می کند، در تجربه این چنین نباشد. این جانب از ماهها قبل که توصیه دوستان در مورد نامزد شدن در انتخابات آینده ریاست جمهوری آغاز شد، در این باره اندیشیدم و هر چه بیشتر غور کردم، این کار را مفید و شایسته لطف و اعتمادی که مردم مهربان مرا قابل آن تصور فرموده اند، نیافتم. این نتیجه را در پاسخ به اظهار محبت ها و درخواست هایی که از اینجانب برای این منظور می شد، خطاب به اقشار مختلف مردم، انجمن ها، گروه ها و شخصیت های بزرگوار اظهار می نمودم. با این وجود، چند تن از این شخصیت ها که وجودشان برای من بسیار عزیز است، از بنده خواستند تا علیرغم تمامی این نکات در این باره اندیشه مجدد کنم. جهت امتثال امر آنان طی دو، سه هفته اخیر در این مورد تأمل دوباره نمودم. اینک بر خود لازم می دانم پیش از فوت وقت، نتیجه را که امتناع قطعی از نامزد شدن در انتخابات آینده ریاست جمهوری است، اعلام کنم.
آنان که مرا می شناسند شاید شهادت دهند که دأب این خدمتگزار کوچک اسلام و انقلاب تا این زمان چنان نبوده است که از روی کاهلی و عافیت جویی وظایف سنگین خویش را سبک بشمارد و یا در برابر حلاوت خدمت به خداپرستترین مردم روی زمین، تلخی های رنج را به یاد آرد، اینک امیدوارم به وظیفه خویش در این برهه عمل نمایم، اگر توانسته باشم در برابر حکم وفاداری و عقل، خودخواهی را پایمال کنم.
بر خود لازم می دانم مجدداً از تمامی اقشار مردم، گروهها، انجمن ها و شخصیت های ارزشمند انقلاب که این جانب را علیرغم تمامی کاستی هایم لایق ابراز لطف های خویش تلقی نمودند، سپاسگزاری نمایم و از آنان بخواهم به صورتی فعال در پشتیبانی از نامزدی مناسب تر در انتخابات آینده ریاست جمهوری حضور داشته باشند و به تکالیف شرعی و ملی خود در این زمینه عمل کنند. این انتظاری است که رهبری فرزانه انقلاب و شهیدان و زجردیدگان در راه برپایی نظام مقدس اسلامی به درستی از ما دارند.»(13)
با وجود امتناع موسوی از کاندیداتوری، همچنان اصرارها ادامه پیدا کرد تا آنجا که برخی دانشجویان در دانشگاه تهران در حمایت از او تجمع برگزار کردند.(14) سید مرتضی نبوی طی مصاحبه ای در واکنش به اعلام انصراف موسوی گفت: «اعلام انصراف مهندس موسوی از کاندیداتوری ریاست جمهوری برای من خوشایند نبود.»(15)
محتشمی پور در پاسخ سؤالی در مورد علت کناره گیری موسوی گفت: «مهندس موسوی احساس کرده که توقعات مردم بسیار بالاست و البته حق هم با اوست و باید از ایشان به خاطر اینکه زود این تصمیم را گرفت، تشکر کرد.» او همچنین افزود: «همه به مهندس موسوی امید بسته بودند و اگر نامزد ریاست جمهوری می شد، به احتمال زیاد یک رییسجمهوری با رأی بسیار بالا داشتیم.»(16) منتجب نیا هم گفت: «به نظر می رسید مهندس موسوی از روی عصبانیت نامه امتناع را نوشته است.»(17)
زهرا رهنورد شخصیت دیگری بود که بعد از انصراف همسرش به اظهار نظر پرداخت. او در مصاحبه با نشریه "عصرما" گفت: «هر چند ما مجلس بدی نداریم، ولی مجلس فعلی مجلسی است که جناح مخالف موسوی در آن زیاد هستند و مجلسی نیست که با سیاست های رادیکال هماهنگ باشد. سایر قوا هم این هماهنگی لازم را نداشتند و مهمتر از همه اینکه حمایت رهبری باید پشت یک رییسجمهور باشد.»(18)
اما در آن زمان، گویا موسوی احساس خطر نکرده بود! رهنورد در جای دیگری در خصوص عدم کاندیداتوری همسرش با وجود دعوت گسترده جریانات چپ گفت: «در مجموع به نظر می رسید که آن مدل مورد نظر موسوی و امکانات و ابزار لازم برای آنکه مدل خود را پیاده کند، وجود ندارد.»(19)
چندی بعد، محمد رضا باهنر عضو هیئت رئیسه مجلس سخنانی را در دانشگاه ارومیه بیان کرد که تا حدودی حاشیه ساز شد. او در پاسخ به سؤال یکی از دانشجویان در خصوص موسوی گفت: «مجموعه ای که مهندس (میرحسین موسوی) را بزرگ جلوه می دهند، مسیر کلی انقلاب و حرکت های اقتصادی نظام را قبول ندارند.» باهنر همچنین افزود: «یکی از تصورات من این است که مهندس موسوی، با آن ریشه های تدین و عقل و شعور سیاسی که دارند، در صورت پذیرش نامزدی انتخابات ریاست جمهوری، ممکن است در رأس هرمی قرار بگیرد که بدنه این هرم خیلی هم سیاست های نظام را قبول ندارند.»(20)
حمایت ها از ناطق نوری(21)
جامعه روحانیت تشکیل جلسه داد و 14 نفر حاضر در جلسه به اتفاق آرا، ناطق نوری را بهعنوان کاندیدای خود انتخاب کردند.(22) در نهایت جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین قم حمایت خود از کاندیداتوری ناطق نوری را رسماً اعلام کردند.
اما موضع هاشمی رفسنجانی در این میان چه بود؟ حجتالاسلام والمسلمین تقوی در پاسخ یکی از خبرنگاران در این خصوص گفت: «ایشان(هاشمی) در جلسه 2 هفته قبل روحانیت مبارز اعلام کرده بودند که رأی اکثریت اعضای جامعه متمایل به آقای ناطق نوری است و در آن جلسه هدایت جلسه توسط آقای هاشمی بود اما به احترام جامعه مدرسین قرار شد که با آنان هم هماهنگی به عمل آید که در نهایت این عمل هم صورت گرفت.» وی در ادامه گفت: «در جلسه شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز که با حضور ایشان تشکیل شده بود، آقای هاشمی از آقای ناطق نوری حمایت کردند و این گونه نیست که آقای هاشمی یک عضو بی نظر باشند.»(23)
حمایت هاشمی در جامعه روحانیت از ناطق در حالی بود که حزب متبوع او، مسیری دیگر را دنبال می کرد. در واقع در تحلیل رفتارهای سیاسی هاشمی رفسنجانی طی این سال ها، همواره موضع بینابین او برای حفظ جایگاه شخصیتی در دو سوی جریانات سیاسی به وضوح قابل مشاهده است. البته باید پذیرفت رقابت انتخاباتی هفتم نه بین 2 جناح یا 2 جریان که بین مردان هاشمی بود و در نهایت برآیند کار می توانست به نفع او تمام شود. ناطق نوری یک چهره نزدیک و آشنا برای هاشمی بود و خاتمی هم که بعدها وارد میدان شد، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت سازندگی به شمار می آمد. در واقع اگر چه جناح های مختلف در برابر هم صف آرایی کردند، اما جدال در یک حلقه تعریف می شد. تنها مسئله ای که پیش آمد، این بود که ذهنیت های منفی نسبت به هاشمی به پای جریان راست و ناطق نوری نوشته شد و خاتمی وجهه ای روشنفکر و تحولگرا از خود به نمایش گذاشت.
حجتالاسلام والمسلمین ری شهری(24) در این میان نماینده جریان سوم بود؛ اگر چه نتوانست آن گونه که باید رسالت این جریان را به دوش بکشد. شاید هم پیام آور مناسبی به شمار نمی آمد. او زیر بیرق جناحی خاص نرفت و تصریح کرد: «ما هیچ کس و هیچ جناحی را مطلق و معصوم نمی دانیم و پیشرفت و رشد مادی و معنوی کشور را در سایه همفکری و همکاری همه جناح ها و تفکراتی که در چارچوب نظام فعالند، ممکن می دانیم.»(25) ری شهری از پتانسیل رسانه ای و تبلیغاتی مناسبی هم نسبت به رقبای خود با بریز و بپاش های گسترده ای که داشتند، برخوردار نبود.
سرگردانی جناح چپ و گرم شدن فضای انتخاباتی
انصراف موسوی جناح چپ را وادار کرد تا به کاندیداهای دیگری بیاندیشند. مجمع روحانیون مبارز نشست های مکرری را برگزار کرد و به گزینه هایی چون سید محمد خاتمی و سید هادی خامنهای رسید.(26) اسامی دیگری هم مثل علی اکبر محتشمی پور و محمد هاشمی در فضای سیاسی کشور مطرح می شد. سرانجام هفتم بهمن ماه و چند روز پس از انتخاب خاتمی توسط مجمع روحانیون مبارز، روزنامه سلام خبر قطعی شدن کاندیداتوری او را رسماً اعلام کرد.(27)
خاتمی قریب به 9 سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را عهده دار بود و پس از استعفا در سال 1371 با عنوان رییس کتابخانه ملی ایران فعالیت می کرد. خاتمی چند روز بعد در مراسم احیاء در جمع اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان سراسر کشور گفت: «در قانون اساسی جمهوری اسلامی حکومت از آن خداست که توسط مردم اعمال می شود و ملت آن را با اراده آزاد پذیرفته اند.» او همچنین افزود: «قانون اساسی با گنجاندن حق انتخاب و اعمال حکومت توسط مردم راه را برای بدترین نوع استبداد که همانا نادیده گرفتن اراده انسان با توجیه انتساب حکومت به خدا و اعمال آن توسط افراد یا قشر خاصی است، بسته است.»(28)
انتخابات هفتم آبستن ترویج این ایده بود که مشروعیت ولایت فقیه از جانب مردم است نه از جانب خدا. آیتالله مهدوی کنی در واکنش به فضاسازی های ایجاد شده تصریح کرد: ولایت فقیه محور اساسی انقلاب است؛ باید حریم آن محفوظ بماند. نامزدهای ریاست جمهوری نباید اجازه بدهند جریانات مشکوک به نام طرفداری از آنها مطالب گروهی خود را مطرح کنند. می گویید مشروعیت ولایت فقیه از سوی مردم است. آیا امام این حرف ها را می زد؟ این حرف ها چیست از خودتان درآورده اید؟»(29)
در این دوره، ناطق نوری کاندیدایی محافظه کار و ادامه دهنده راه هاشمی شناخته می شد و در طرف مقابل خاتمی چهره ای روشنفکر، اصلاح طلب و منتقد به خود گرفته بود. این در حالی بود که مواضع خاتمی بعضاً در هاله ای از ابهام و کلی گویی بیان می شد و گاه متناقض به نظر می رسید. در این بازه زمانی البته طیف چپ بهعنوان منتقد جدی اقتصادی دولت سازندگی به شمار می آمد. در واقع، سلایق اقتصادی بیش از پیش تضاد میان ناطق نوری یا هاشمی با خاتمی را به نمایش می گذاشت. حال آنکه خاتمی خود در حوزه فرهنگ رویکردی کاملا لیبرال داشت؛ در واقع اختلاف نظرها اگر چه وجود داشت، اما اختلافات مبنایی و ریشه ای نبود.
زهرا رهنورد هم آن روز در زمره منتقدان اقتصادی بود. او با انتقاد از نزول وضعیت طبقه متوسط در جامعه گفت: «چرا کسانی که بیشترین زحمت را برای انقلاب کشیده اند، کمترین بهره را برده اند و کسانی که کمترین گام ها را برای انقلاب برداشته اند، بیشترین بهره اقتصادی، فرهنگی و گاه سیاسی را برده اند؟»(30)
در طول دوره فعالیت دولت سازندگی هم برخی چهره های شاخص جناح چپ انتقادات شدیدی را علیه هاشمی رفسنجانی و دولتمردان مطرح کرده بودند. این همه در نهایت در نگاه مردم صحنه جدال را به تقابل 2 چهره محافظه کار و غیرمحافظه کار تبدیل می کرد. در این میان البته هاشمی وانمود می کرد چهره ای فراجناحی و بی طرف است. او میگفت: «هر مطلبی که در مورد حمایت من از یک نامزد خاص مطرح شود، تنها یک خیال و تصور است.»(31) این در شرایطی بود که جامعه روحانیت که هاشمی عضو آن به شمار می آمد، ناطق نوری را اصلح می دانست و اطرافیان هاشمی در حزب کارگزاران خاتمی را مورد توجه قرار می دادند.
در این میان، مواضع خاتمی هم به نوبه برای مردم جدید بود. مردم از عملکرد دولت سازندگی. فضای بسته ایجاد شده رضایت نداشتند و گمان می کردند با روی کار آمدن خاتمی این فضا تغییر خواهد کرد و توجه بیشتری به آنها خواهد شد. خاتمی در قامت یک منتقد ظاهر شده بود و طبیعی هم بود که منتقدان شرایط موجود به او بپیوندند. به این ترتیب بود که به قول سعید حجاریان جبهه ای بین العباسین شکل گرفت و از عباس دوزدوزانی گرفته تا عباس عبدی به خاتمی رأی دادند.
خاتمی می گفت: «زنان در جامعه ما مظلوم بوده و بسیاری از این مظلومیت ها نیز به بهانه و نام دین به آنها تحمیل شده است... باید از زنان برای ایجاد و تأسیس جامعه مدنی و تأمین مشارکت عمومی در جهت پیشبرد امور کشور استفاده کرد.» او می افزود: «اینکه گفته می شود نتایج انتخابات آینده ریاست جمهوری از پیش مشخص است، حرف درستی نیست.»(32)
شاید یکی از بالاترین خدمات را طنز هفته نام گل آقا به خاتمی کرد. طنزی که در آن آمده بود: «بنویسید خاتمی بخوانند ناطق نوری!» در واقع این گونه وانمود می شد که مردی از راه رسیده است که می خواهد طرحی نو دراندازد و دیگران هم نمی خواهند او حضور داشته باشد؛ لذا به هر وسیله ای که شده او را از میدان کنار خواهند زد.
بعضی مواضع اصلاح طلبان در آن موقع در نوع خود قابل توجه بود. مثلاً بهزاد نبوی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین گفت: «بنده نمی توانم ادعا کنم صد در صد خط امامی هستم؛ برخی مواضع حضرت امام راحل را نمی پسندیدم!» او همچنین افزود:«خط امامی بودن یک اسم است مانند اینکه گروهی از روحانیت اسم تشکل خود را جامعه روحانیت مبارز یا مجمع روحانیون مبارز گذاشته اند.»(33)
در واقع کم کم از همان چند ماهه قبل از انتخابات حرف و حدیث ها در خصوص سپرده شدن امام به موزه های تاریخ آغاز شد و با ادبیات های گوناگون برخی درصدد کنار گذاشتن آرمان های انقلاب و جایگزین کردن آرمان های لیبرال دموکراسی به جای آن برآمدند. این همه البته در نگاه مردم بروز کامل نداشت. مردم شعارهای کلی و خوش خط و خالی را نظاره می کردند که هر روز و شب در تریبون ها با ادبیات روشنفکری بیان می شد؛ اما کسی نمی دانست اصلاحاتی که از آن سخن می رود، در کدام حوزه قرار است محقق شود و چگونه و با کدام برنامه عملی تحقق خواهد یافت. نه تنها مردم که اتفاقاً خیلی از داعیه داران جبهه اصلاحات هم تعریف مشخصی از اصلاحات ادعایی نداشتند. این گونه بود که سال ها بعد، تازه به این نتیجه رسیدند که باید اصلاحات را تعریف کرد!
مشکل طیف ارزشی کشور این بود که از یک سو آبروی خود را به اشخاصی پیوند زده بود که در میان مردم دیگر چندان مورد توجه قرار نمی گرفتند و از سوی دیگر حاضر نبود اشتباهات سازندگی و برخی شخصیت ها را بپذیرد. در واقع هاشمی و عملکرد دولت سازندگی با وجود انتقاداتی که رهبری مطرح کرده بودند، در نگاه جناح راست مقدس و معصوم تلقی می شود. در واقع نگاه همان نگاهی بود که به شعار "دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است"، انجامید.
از سوی دیگر، جناح راست به مقبولیت ناطق نوری پناه برده برد و به اصلح بودن نامزد را هم بعد از انتخاب نامزد تعریف می کرد. در واقع دنبال اصلح نبود. بلکه دنبال کسی بود که بتواند آرای مردم را از آن خود کند و بعد هم مهر اصلح به نامش زده شود.
برخی شعارها و سخنان خاتمی در آن دوران ناظر به مقوله عدالت اجتماعی بود؛ یعنی همان چیزی که در دوره سازندگی مغفول واقع شده بود. خاتمی می گفت: «رسیدگی به وضعیت مردم تهیدست و توزیع عادلانه ثروت باید در سرلوحه امور مسئولان قرار گیرد. آزادی های به دست آمده در کشور نشأت گرفته از دین و معنویت است.»(34)
خاتمی البته ولایت فقیه را هم مورد اشاره قرار میداد و از لزوم تبعیت از آن سخن می گفت. او تصریح می کرد: «ولایت فقیه محور نظام است و باید به این اصل پایبند بود زیرا که قبول نظام یعنی قبول ولایت فقیه.» او همچنین می افزود: «رییسجمهوری آینده با توجه به شرایط و اوضاع و احوال باید برنامه هایی داشته باشد که مورد قبول مردم و رهبر معظم انقلاب باشد.»(35)
دقیقاً به خاطر جملات و مواضعی از این دست است که نمی توان رای به خاتمی را رأی "نه" به نظام تحلیل کرد. خاتمی با این همه می کوشید تا در چارچوب نظام سخن بگوید. رأی به خاتمی رأی به ناکارآمدی دولت سازندگی و پاسخگو نبودن مسئولین برآمده از این دولت بود. در واقع مردم دقیقاً می دانستند چه چیزهایی را نمی خواهند. خواسته هایشان را هم در غالب شعارها و حرف هایی نو و انتقادی جستجو می کردند. این گونه بود که رویکردی همه جانبه و از طرف اقشار مختلف مردم به سوی خاتمی شکل گرفت. باید پذیرفت عملکرد جناح راست هم در این میان بی تأثیر نبوده است. جناح راست بهعنوان حامی قسم خورده هاشمی، دولت سازندگی و تمام فعالیت های حکومت به شمار می آمد.
حمایت کارگزاران از خاتمی
دست آخر کارگزاران سازندگی هم که دربرگیرنده مردان هاشمی بود، از سید محمد خاتمی حمایت کردند. این ائتلاف با مجمع روحانیون البته کمی تعجب برانگیز بود. حجتالاسلام علی زادسر نماینده جیرفت در مجلس گفت: «هنگامی که خبر ائتلاف 2 گروه را شنیدم، واقعاً متعجب و متحیر شدیم که این چگونه ائتلافی بود!» او همچنین افزود: «برای اینکه 2 گروه کارگزاران سازندگی و مجمع روحانیون مبارز که در حال حاضر در قضیه ریاست جمهوری ائتلاف کرده اند، از سرسختترین مخالفین و موافقین سیاست های حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی بودند.»(36)
راز این ائتلاف، همسویی مبانی تئوریکی بود که این جریانات داشتند. در واقع، هر دو سوی ائتلاف در مبانی فکری لیبرال بودند. در حالی که جناح راست تنها در حوزه اقتصاد، متمایل به اقتصاد آزاد بود. این همسویی میان کارگزاران و جناح چپ بعد از دوم خرداد بیشتر به نمایش گذاشته شد و بسیاری از مردم دولت سازندگی که سالها مورد انتقاد جناح چپ بودند، بار دیگر در مسند مدیریت کشور ظاهر شدند.
برگزاری انتخابات و تنفیذ حکم ریاست جمهوری
با فرا رسیدن زمان ثبت نام، این بار 234 نفر برای شرکت در انتخابات داوطلب شدند، یعنی چیزی حدود 2 برابر متوسط دوره های گذشته. در این میان البته تنها نام 4 نفر به تأیید شورای نگهبان رسید. علی اکبر ناطق نوری، سید محمد خاتمی، محمد ریشهری و سید رضا زواره ای 4 نفری بودند که بعد از تأیید شورای نگهبان راهی عرصه رقابت شدند.
نام برخی رد صلاحیت شدگان هم آشنا بود. افرادی چون حبیب الله پیمان، ابراهیم یزدی، عزت الله سحابی، مهندس معین فر، حشمت الله طبرزدی، اعظم طالقانی و علی فراستی در فهرست رد صلاحیت شدگان قرار داشتند.
در نهایت، انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری در تاریخ 2/3/76 برگزار شد. در این دوره 36466487 نفر واجد شرایط شرکت بودند که از این تعداد 29145745 نفر شرکت نمودند که معادل 79.92% بود و در این انتخابات 238 نفر داوطلب شدند که از این تعداد 4 نفر توسط شورای نگهبان تأیید شدند. حجتالاسلام خاتمی با 20138784 رأی (69%) حجتالاسلام ناطق نوری با 7248317 رأی، محمد ری شهری با 744205 رأی، زواره ای با 772707 رأی. حکم تنفیذ حجتالاسلام خاتمی در 12/5/76 از سوی مقام معظم رهبری صادر شد.
در حکم تنفیذ ریاست جمهوری سید محمد خاتمی آمده بود: «اینجانب ضمن تبریک به ملت عزیز و با معرفت به شایستگى و برجستگى دانشمند متفکر، جناب حجةالاسلام آقاى حاج سید محمّد خاتمى (دامتمعالیه)، رأى ملت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب مىکنم. بدیهى است که تنفیذ اینجانب همانند رأى ملت، تا زمانى است که ایشان به تعهد خود و صراط مستقیمى که تاکنون در پیش داشتهاند -یعنى راه اسلام و احکام نورانى آن و دفاع از مستضعفان و مظلومان و ایستادگى در برابر دشمنان ستمگر و زورگو و مستکبر- پایبند باشند؛ که البته چنین خواهد بود. لازم مىدانم جناب رییسجمهور محترم و کسانى را که انشاءاللَّه در کنار و همکار ایشان خواهند بود، به این نکته توجه دهم که خدمت به ملت عظیمالشأن ایران، افتخارى بزرگ و ابدى است. اجر الهى و اخروى و سرافرازى دنیوى و اخروى این مسئولیت، آنگاه که با اخلاص و براى خدا باشد، با هیچ کار و تلاش و عبادتى قابل قیاس نیست. این فرصت ارزشمند را که مانند همه چیز جهان، گذرا و تمام شدنى است، مغتنم شمارند و به قدر همهى وسع و توان خود، به این ملت عزیز و صمیمى و هوشمند خدمت کنند. حقیقت آن است که در دورههاى متوالى ریاست جمهورى، دولتها، خدمات بزرگ و حتى بىسابقهاى نثار کشور و ملت ایران کردهاند که پاداش آنها را جز از خداى بزرگ نمىتوان انتظار داشت؛ با این حال، اقشار ضعیف مردم که شامل صادقترین و فداکارترین یاوران انقلاب در روزهاى دشوار بودهاند و خواهند بود، همچنان نیازمند توجه و کار و اهتمام ویژه و طولانیاند و وظیفهى اهم جنابعالى و همکارانتان، رسیدگى و علاججویى براى آنان و مجاهدت در راه استقرار عدالت اجتماعى است.»(37)
در واقع، توجه به عدالت اجتماعی که در برخی دوره های گذشته مغفول مانده بود، شاه بیت خواست رهبری از رییسجمهور جدید بود. رهبر انقلاب همچنین در مراسم تنفیذ حکم خاتمی طی سخنانی انتخابات 30 میلیونی را مظهر لطف پروردگار به نظام جمهوری اسلامی دانستند و فرمودند: «درست در همان هنگامى که بوقهاى تبلیغاتى از سوى کشورهایى که مدعى دمکراسى هستند ادعا مىکردند که ملت ایران از انقلاب و نظامش جدا شده و به آرمانهاى امامش پشت کرده است، ملت در صحنه حاضر شد و بهعنوان عمل به تکلیف و به وصیت امام، انتخاباتى با این شکوه و عظمت به راه انداخت، که ما از اولِ انقلاب، مانند آن را خیلى نادر داشتهایم. ببینید این چقدر مظهر لطف الهى است! همانطور که امام بزرگوار یک وقت به بنده فرمودند -و بنده هم خودم این را در دوران مسئولیتهاى مختلف تجربه کردهام- همواره در شداید، دست قدرت الهى به ما کمک کرده است.»
ایشان همچنین در ادامه به وظایف دولت اشاره کردند و افزودند: «من سفارش کردهام و سفارش و تأکید هم مىکنم که باید تلاش شود فقر و بىعدالتى و تبعیض که میراث طواغیت گذشته است، در این کشور ریشه کن شود. اینجانب بیشترین اهتمام را متوجه این مطلب کردهام و مىکنم و توصیهام این است که دیگران نیز همینطور عمل کنند. اگر این همه خیرات و برکاتى که بحمداللَّه مظهر و اوج آن هم در این چند سال اخیر، دولت برادر عزیزمان جناب آقاى هاشمى رفسنجانى حفظهاللَّهتعالى بود و همه آنچه را که انجام دادیم، چند برابر مىبود و چندین برابر آن را هم انجام بدهیم، اما به این نکته توجه نکنیم، کارمان ناقص و ابتر خواهد بود.»
سخنان مقام معظم رهبری به نوعی ناظر به عملکرد گذشته نیز بود. در واقع ایشان به طور غیر مستقیم برخی رویکردها و عملکردهای دولت سازندگی را هم به نقد کشیدند. ایشان فرمودند: «عزیزان من! نظام اسلامى، نظام سرمایهدارى نیست. من 4 سال قبل، در همین جا -در روز تنفیذ- همین موضوع را به حضارى که بودند، عرض کردم و گفتم: «نظام ما، نظام سرمایهدارى نیست. نظام سرمایهدارى، به جمعِ ثروت، به رونق اقتصادى و به مجموع در آمد ملى نگاه مىکند و برایش مهم نیست که این ثروتْ چگونه به دست مىآید، به دست کى مىآید و چند درصد از مردم، چگونه از آن استفاده مىکنند!»
ایشان ادامه دادند: «نظام اسلامى، اینگونه نیست. نظام اسلامى مىفرماید: بالعدل قامت السموات والارض.(38) اصل، عدالت است. البته، تولید ثروت هست. نظام اسلامى، یک جامعه فقیر نمىخواهد. یک ملت فقیر و یک درآمد عمومى ناچیز نمىخواهد. از ثروتها استفاده مىکند؛ علم را پیشرفت مىدهد، منابع زیرزمینى را استخراج مىکند، انسانها را به رشد عقلانى مىرساند، تجارت مىکند و صنعت راه مىاندازد. تاریخ اسلام نشان داد که اسلام به برکت همین احکام نورانى، در یک دوره طولانى، صاحب علم و صنعت در کلّ جهان بوده است. اما جهت همه اینها، عدالت است. ثروت هست؛ اما باید عدالت در جامعه تضمین شود. براى عدالت، منتظر امام زمانیم. پیغمبران آمدند؛ همه هم براى اقامه قسط آمدند؛ لیقوم الناس بالقسط.(39) اینها حرفهاى خیلى پرمعنایى است که قرآن به ما گفته است؛ نهج البلاغه به ما گفته است و در روایات ائمّه هم هست.»(40)